دوستان
خانم دکتر خاکباز این پست را در پاسخ به پرسش بنده به رشته تحریر درآورده اند. از ایشان سپاسگزاری می کنم . دیدگاه و پرسش های ایشان را در معرض دید و اظهار نظر خوانندگان وبلاگ قرار می دهم. من به پرسش های مستقیم از خودم پاسخ خواهم داد. با امید به تداوم این گونه همکاری ها با صدای سند. حق یارتان
در پاسخ
به پست و سؤال شما در مورد چگونگی تبديل مسئله تربيت معلم به مسئله ملی، اين نوشته
را تقديم می کنم. دانشگاه فرهنگيان نقطه عطف تحول در آموزش ماست و علت آن هم معلوم
است چون تربيت معلمی را بر عهده دارد که مجری برنامه درسی است. همه ما هم می دانيم
بيشترين اثرگذاری را در بين عناصر و مقوله های اثر گذار برنامه درسی معلم دارد. پس
قطعا و حتما اگر قرار است مسئله ملی شود، بايد کيفيت اين دانشگاه ارتقا يابد. به
همان دليلی که معلم نقطه اثر اصلی برنامه درسی مدرسه است، مدرس معلمان آينده همان
نقش حياتی را در برنامه درسی تربيت معلم دارند. پس نقطه تمرکز بايد مدرسان مراکز
دانشگاه فرهنگيان باشد.
آنچه من
به صورت اتفاقی از بين شنيده ها و ديده هايم ديده ام، وجود تعداد زيادی نيروی شاخص
فرهنگی در سطح دکتری است که متاسفانه در ساختار دانشگاه فرهنگیان دیده نمی شوند.
نمونه اش يکی از دوستانم است که دکتری رياضی از مؤسسه مصاحب دارد. فرصت مطالعاتی
خوبی را در آلمان گذرانده و چندين مقاله آی اس آی داده. به شوق تدريس ليسانس دبيری
داشته است و در مصاحبه هایی که در رساله در مورد تدريس با او داشتم ديدگاه های
آموزشی جالبی به تجربه دارد. تمام مدت درس خواندنش را هم تدريس در مدرسه را جسته و
گريخته داشته. به نظر شما آيا چنین فردی شخص مناسبی، دست کم در نگاه اول، برای
تدريس رياضی در دانشگاه فرهنگيان نیست؟ حال آنکه در مدرسه تدريس می کند. تدريس در
مدرسه البته بسيار هم خوب است اما اين فرد با تدريس در دانشگاهی که معلم تربيت می
کند اثر بیشتری خواهد گذاشت.
همچنين
من در پايان رساله خودم که در مورد تربيت مدرس دانشگاه بود به سؤال بازی رسيدم که
حالا مدرسی که قرار است معلم تربيت کند واقعا چه صلاحيت هايي بايد داشته باشد؟ تا
کنون هم اين موضوع را به سه چهار نفر از دانشجويان دکتری برنامه درسی که اتفاقا
معلم بودند پيشنهاد داده ام. واقعا اين مسئله حياتی است. دانشگاه فرهنگيان چه گامی
در اين راستا برداشته است و بر می دارد؟ سياستش چگونه بايد باشد؟ البته صرف گرفتن
دکتری و يا جذب فرهنگيان با فوق ليسانس که در هر دانشگاهی(حتی آزاد) دکتری قبول
شده اند يا می شوند و تبديل آنها به عضو هيئت علمی اصلا جهت گيری درستی نيست.
حداقل می توان گفت شرايط کافی برای هيئت علمی شدن نيست.
نکته بعد
هم تمرکز بر همين مدرسان دانشگاهی است برای آنکه به روز باشند و در تحقيق هم در
کنار تدريسشان حرفی برای گفتن داشته باشند. آدم هايي که فقط فرهنگی نباشند و فقط
تدريس نکرده باشند، بلکه در تحقيق هم هنرمند باشند. اين جنبه محل آسيب در دانشگاه
فرهنگيان است. چون در حال حاضر هم دوره های ارشد و دکتری در اين دانشگاه ها وجود
ندارد و يا دست کم من نديده ام، تبديل شدن مدرسان به تدريس کنندگان صرف دور از
انتظار نيست. اما انتظارات پژوهشی از مدرسان اين مراکز بايد در شأن دانشگاه های
ديگر باشد.
در
مجموع، به نظرم تمرکز بايد در مورد مدرسان مراکز دانشگاه فرهنگيان باشد تا کيفيت
بالا برود.
نکته
ديگری هم که علاقمندم دکتر مهرمحمدی برای حداقل خودم روشن کنند آن است که دانشگاه
فرهنگيان نسبتش با وزارت علوم و آموزش و پرورش چيست؟ چون ظاهرا حکم ايشان را وزير
آموزش و پرورش داده اند اما گويا دانشگاه فرهنگيان از طريق فراخوان جذب وزارت
استاد می گیرد و ايشان خودشان هم يک فرد دانشگاهی اند؟ این نسبت برای من مبهم است.
آيا دانشگاه فرهنگیان اعتبار دانشگاه بودنش را از وزارت علوم گرفته و اتصال به
عملش را از آموزش و پرورش؟