وداع نامه صدای سند!! و اعلام آغاز بکار صدای دانشگاه

سلام دوستان و همراهان

ایام ربیع بر همکان مبارک باشد.

بالاخره وبلاگ جدید با عنوان صدای دانشگاه در پورتال دانشگاه فرهنگیان و در آدرسی که در زیر مشاهده می فرمایید راه اندازی شد.

sedayedaneshgah.fublog.ir

به امید دیدار یاران در آن فضا. آن فضا، البته، به بحث های کارشناسی مربوط به دانشگاه و بطور کلی تربیت معلم اختصاص خواهد داشت و من کماکان شنونده مطالب ارزنده دانشجویان، مدرسان و استادان و همچنین کارکنان عزیز دانشگاه  از طریق ظرفیت جدید ارتباط با ریاست که در صفحه اصلی پورتال دانشگاه قابل تعبیه شده است خواهم بود.

برقرار باشید

پاسخ به "مدرس معترض"

این پاسخ را ابتدا نه به عنوان یک پست، که فقط یک پاسخ به نظر ابراز شده تنظیم نمودم که متاسفانه به دلیل طولانی بودن متن اظهار نظر، حجم آن از میزان مقرر فراتر رفت و سیستم نپذیرفت. ناچار شدم به این شکل در برابر این "مدرس معترض" ادای احترام کنم. گرچه قرار شده بود دیگر در این وبلاگ از این دست مطالب را نیاورم. اما ...
من دانشگاه فرهنگیان را در نوشته ها و سخنرانی هایم همواره به عنوان یک دستاورد تشکیلاتی مهم و یک فرصت برای آموزش و پرورش کشور دانسته ام. نکته تکمیلی آن این است که دانشگاه ، دانشگاه است. رعایت ضوابط و مقرراتی از یک نهاد دانشگاه می سازد. طبق اساسنامه دانشگاه فرهنگیان هم ما باید ملتزم به  رعایت این ضوابط و مقررات باشیم. اما بنده و همکارانم سعی بلیغ کرده و خواهیم کرد تا متولیان آموزش عالی کشور را نسبت به ویژگی ها و اختصاصات این دانشگاه آگاه سازیم و تا حد ممکن ضوابط را بومی کنیم. اما حد آن همان است که عرض شد. تا آنجا که دانشگاه را از دانشگاه بودن ساقط نکند.
التماس دعا و ممنون از این که "اعتراض" خود را به صراحت بیان می فرمایید.

یونسکو و شبکه بین المللی تربیت معلم

سلام و عزاداری های همه عزیزان مقبول

انشاءالله خداوند به ما شور و شعور حسینی برای اقامه عدل ، اخلاق و انسانیت عنایت فرماید.

من از تاخیر در ارائه پست جدید از همه خوانندگان ارجمند پوزش می طلبم.

این را هم عرض کنم که در تدارک بخشی در وب سایت دانشگاه برای ارتباط مستقیم علاقمندان هستم. انشاءالله در آینده نزدیک با عنوان "ارتباط با رئیس" راه انداری خواهد شد و ارتباط مستقیم من با همه مخاطبان از این طریق جایگزین برقرار خواهد شد. لذا منبعد مطالبی که با من به عنوان مسئول دانشگاه قرار است در میان گذاشته شود از طریق این وبلاگ نخواهد بود و این وبلاگ به کارکرد قبلی خودش که طرح دیدگاه هاست باز می گردد. طبعا من بیشتر  هم درباره مباحث تربیت معلم پست می نویسم و سایر ابعاد تحول را جندان در مرکز توجه نخواهم داشت. هر چه باشد تمرکز تمام و کمال من در این دوره  به طور طبیعی بر تربیت معلم است. شما را در جریان افکار و اندیشه هایم قرار می دهم تا از دیدگاه های شما منتفع شوم. 

باز هم ایام سوگواری را تسلیت می گویم و برای دور جدید پست ها متن خبری که مرتبط با سفر اخیرم به فرانسه برای شرکت در کنفرانس عمومی یونسکو بود را تقدیم می دارم. این سفر به نمایندگی از سوی وزیر محترم آموزش و پرورش انجام شد. گزارش نسبتا کامل سفر را در سایت دانشگاه می توانید بیابید.


ادامه نوشته

آخرین پست صدای سند درباره دانشگاه فرهنگیان!!

خوانندگان ارجمند

سلام

با تبریک ایام

صدای سند به عنوان وبلاگی تعریف شده که قصدش دامن زدن به گفتمان تحول در آموزش و پرورش است. این هدف هنوز هم معتبر تلقی شده و باید به قوت خود باقی بماند. انتصاب من به عنوان سرپرست دانشگاه فرهنگیان و درج پست هایی در این وبلاگ درباره دانشگاه ، که خود یکی از مظاهر تحول در آموزش و پرورش شناخته می شود ، رفته رفته وبلاگ را به مکانی در فضای مجازی مبدل کرده که تعبیر دقیق تر آن صدای دانشگاه است. به دیگر سخن مباحث و گفتگو هایی که طی حدود یک ماه گذشته در گرفته است همگی معطوف به دانشگاه فرهنگیان و مباحث نظری و اجرائی آن بوده است. غلبه اظهار نظر ها هم البته با نکات ناظر به اجرائیات دانشگاه است که دانشجویان و همکاران بنده به طرح آن ها مبادرت می ورزیدند.

بدین گونه من تصمیم گرفتم این پل ارتباطی با همکاران دانشگاهی، و البته سایر عزیزانی که مایلند به موضوع دانشگاه فرهنگیان بپردازند، را در قالب وبلاگ دیگری با نام صدای دانشگاه حفظ کنم و با این اقدام دو هدف را هم زمان محقق سازم. نخست آنکه صدای سند به ماموریت اصلی و فلسفه وجودی خودش باز می گردد و دوم این که دانشگاه فرهنگیان صاحب وبلاگی ویژه می شود که در آن مباحث نظری و اجرائی را می توان به شکل برجسته تر و گسترده تر دنبال نمود. این فضای ویژه فرصت دریافت نظرات اعم از انتقادها و پیشنهادها را تداوم خواهد بخشید.

در پایان باز هم اشاره می کنم معتقدم که تربیت معلم در کشور ما باید به یک گفتمان تخصصی تبدیل شود و ضمن پاسداشت میراث گذشتگان، به نوآوری و نواندیشی در این عرصه بها داده شود. قطعا این اتفاق برکات فراوان برای جامعه ما در پی خواهد داشت. وبلاگ صدای دانشگاه می تواند عنوان صدای تربیت معلم را نیز یدک بکشد که با وضوح بیشتری قرار داشتن در خدمت این هدف را برساند. شما چه پیشنهادی دارید؟

سرفراز و کامیاب باشید

پاسخی از سوی یک دانش آموخته برنامه درسی و دلداده تربیت معلم

دوستان
خانم دکتر خاکباز این پست را در پاسخ به پرسش بنده به رشته تحریر درآورده اند. از ایشان سپاسگزاری می کنم . دیدگاه و پرسش های ایشان را در معرض دید و اظهار نظر خوانندگان وبلاگ قرار می دهم. من به پرسش های مستقیم از خودم پاسخ خواهم داد. با امید به تداوم این گونه همکاری ها با صدای سند. حق یارتان

در پاسخ به پست و سؤال شما در مورد چگونگی تبديل مسئله تربيت معلم به مسئله ملی، اين نوشته را تقديم می کنم. دانشگاه فرهنگيان نقطه عطف تحول در آموزش ماست و علت آن هم معلوم است چون تربيت معلمی را بر عهده دارد که مجری برنامه درسی است. همه ما هم می دانيم بيشترين اثرگذاری را در بين عناصر و مقوله های اثر گذار برنامه درسی معلم دارد. پس قطعا و حتما اگر قرار است مسئله ملی شود، بايد کيفيت اين دانشگاه ارتقا يابد. به همان دليلی که معلم نقطه اثر اصلی برنامه درسی مدرسه است، مدرس معلمان آينده همان نقش حياتی را در برنامه درسی تربيت معلم دارند. پس نقطه تمرکز بايد مدرسان مراکز دانشگاه فرهنگيان باشد.
آنچه من به صورت اتفاقی از بين شنيده ها و ديده هايم ديده ام، وجود تعداد زيادی نيروی شاخص فرهنگی در سطح دکتری است که متاسفانه در ساختار دانشگاه فرهنگیان دیده نمی شوند. نمونه اش يکی از دوستانم است که دکتری رياضی از مؤسسه مصاحب دارد. فرصت مطالعاتی خوبی را در آلمان گذرانده و چندين مقاله آی اس آی داده. به شوق تدريس ليسانس دبيری داشته است و در مصاحبه هایی که در رساله در مورد تدريس با او داشتم ديدگاه های آموزشی جالبی به تجربه دارد. تمام مدت درس خواندنش را هم تدريس در مدرسه را جسته و گريخته داشته. به نظر شما آيا چنین فردی شخص مناسبی، دست کم در نگاه اول، برای تدريس رياضی در دانشگاه فرهنگيان نیست؟ حال آنکه در مدرسه تدريس می کند. تدريس در مدرسه البته بسيار هم خوب است اما اين فرد با تدريس در دانشگاهی که معلم تربيت می کند اثر بیشتری خواهد گذاشت.
همچنين من در پايان رساله خودم که در مورد تربيت مدرس دانشگاه بود به سؤال بازی رسيدم که حالا مدرسی که قرار است معلم تربيت کند واقعا چه صلاحيت هايي بايد داشته باشد؟ تا کنون هم اين موضوع را به سه چهار نفر از دانشجويان دکتری برنامه درسی که اتفاقا معلم بودند پيشنهاد داده ام. واقعا اين مسئله حياتی است. دانشگاه فرهنگيان چه گامی در اين راستا برداشته است و بر می دارد؟ سياستش چگونه بايد باشد؟ البته صرف گرفتن دکتری و يا جذب فرهنگيان با فوق ليسانس که در هر دانشگاهی(حتی آزاد) دکتری قبول شده اند يا می شوند و تبديل آنها به عضو هيئت علمی اصلا جهت گيری درستی نيست. حداقل می توان گفت شرايط کافی برای هيئت علمی شدن نيست.
نکته بعد هم تمرکز بر همين مدرسان دانشگاهی است برای آنکه به روز باشند و در تحقيق هم در کنار تدريسشان حرفی برای گفتن داشته باشند. آدم هايي که فقط فرهنگی نباشند و فقط تدريس نکرده باشند، بلکه در تحقيق هم هنرمند باشند. اين جنبه محل آسيب در دانشگاه فرهنگيان است. چون در حال حاضر هم دوره های ارشد و دکتری در اين دانشگاه ها وجود ندارد و يا دست کم من نديده ام، تبديل شدن مدرسان به تدريس کنندگان صرف دور از انتظار نيست. اما انتظارات پژوهشی از مدرسان اين مراکز بايد در شأن دانشگاه های ديگر باشد.
در مجموع، به نظرم تمرکز بايد در مورد مدرسان مراکز دانشگاه فرهنگيان باشد تا کيفيت بالا برود.
نکته ديگری هم که علاقمندم دکتر مهرمحمدی برای حداقل خودم روشن کنند آن است که دانشگاه فرهنگيان نسبتش با وزارت علوم و آموزش و پرورش چيست؟ چون ظاهرا حکم ايشان را وزير آموزش و پرورش داده اند اما گويا دانشگاه فرهنگيان از طريق فراخوان جذب وزارت استاد می گیرد و ايشان خودشان هم يک فرد دانشگاهی اند؟ این نسبت برای من مبهم است. آيا دانشگاه فرهنگیان اعتبار دانشگاه بودنش را از وزارت علوم گرفته و اتصال به عملش را از آموزش و پرورش؟

چرا دانشگاه فرهنگیان؟

سلام و سپاس به خاطر اظهار محبت های دوستان خواننده وبلاگ

در این پست می خواهم درباره اینکه چرا به دعوت پذیرش مسئولیت دانشگاه فرهنگیان نهایتا(نه بدوا) نتوانستم پاسخ منفی بدهم می پردازم و می خواهم در خلال این چند سطر به اختضار مافی الضمیرم یا به بیان امروزی روایتی پدیدار شناسانه از ادراک مقوله ای به نام "دانشگاه فرهنگیان" را برای کسانی که علاقمند هستند بازگو نمایم.

مقدمتا، من نسبت به اینکه دیگر به صحنه مدیریت اجرائی باز نگردم تصمیم قاطعی گرفته بودم. راستش هم احساس می کردم دین خودم را در این بخش با قریب 15 سال فعالیت اجرایی در وزارت علوم و آموزش و پرورش ادا کرده ام و از دیگر سو حلاوت و لذت وصف ناشدنی کار علمی و آکادمیک در مقام مقایسه با رضایت ناشی از توفیق در صحنه اجرا و عمل جای تردید برایم باقی نمی گذشت. بر همین اساس در مواردی هم که پیشنهاد هایی مطرح می شد نمی پذیرفتم و تلاش هایم را منحصر به عرصه های علمی بود. در این میان البته فعالیت در قالب دوست داشتنی انجمن مطالعات برنامه درسی به عنوان نهاد علمی غیردولتی برای خودش سهم و جایگاهی داشت. اما عمده وقت مفید من به شکلی بسیار برجسته صرف کلاس درس و تعامل گسترده با دانشجویان دوره دکتری بود که بستر خوبی برای رشد خودم نیز بود. از این بابت از تمام دانشجویانم صمیمانه سپاسگراری می کنم.

به اقتضای چنین حال و هوای روحی هرگز پیشنهاد آقای دکتر فانی نمی توانست برایم معنادار باشد. واکنش اولیه ام به ایشان همین بود که نمی خواهم از دانشگاه و کار در دانشگاه به عنوان یک عضو هیئت علمی دور شوم و به کار اجرائی بپردازم. اما رفته رفته و با تاکید ایشان که موضوع را مورد مطالعه قرار دهم، صحنه تغییر کرد تا بدین جا رسید که شاهدیم. البته در این میان فراز و فرود فراوان بود. مسیر به این سادگی که می گویم طی نشد و در یک گام از مخالفت به موافقت نرسید که شرح آن موضوعیت ندارد. آنچه سبب پذیرش شد آن بود که درک و حسی غریب در من شکل گرفت که فلانی، این یک کار اجرائی نیست و به چشم دیگری باید به آن نگریست. به قول سهراب ندا ندای چشم ها را باید شست بود، طور دیگر باید دید بود. من می دانستم که این مسئولیت البته فارغ از ابتلائات یک کار اجرائی نیست. در سلامت عقل کسی که این وجه را در نیابد با شک کرد. اما وجه دیگری در این کار بود که در نظر من به آن اصالت می بخشید. اصالتی که هیچ پست دیگری نمی توانست بررای من داشته باشد و من را از تعهد پرهیز از کار اجرائی به خودم منصرف نماید. این جا همان جایی بود که من می توانستم به شکل گیری یک گفتمان تازه درباره تربیت معلم دامن بزنم. گفتمان تربیت معلم در طی دهه های گذشته در کشور از رواج و تشخصی که شایسته آن است برخوردار نبوده و تفکر و اندیشه ورزی درباره  این امر حیاتی و زیربنایی جان و قوت چندانی نداشته است. من به جرات عرض می کنم که تربیت معلم در عالم نظر مهجور مانده و در ساحت عمل نیز متاسفانه حال خوشی ندارد. این به زغم تلاش های گسترده، خالصانه و متعهدانه خیل مدرسان عزیز و ارجمندی است که حیات شریف خود را وقف تربیت  معلم کرده اند. نکته اینجاست که به هر حال آنان نیز در فضای این جامعه تنفس کرده اند و اگر این فضا از تضارب اندیشه های و ایده های بکر و نوآورانه بری بوده است، آنان نیز تنها و حداکثر در ظرفیت شخصی و به رغم محدودیت ها و موانعی که پیش رو داشته اند توانسته اند از رویه های سنتی فاصله بگبرند. به دیگر سخن سیستم به این مهم متعهد نبوده و نقش و وظیفه خود را در تغذیه آنان که در صف مقدم هستند به خوبی ایفا نکرده است. ما به جرات و البته با تاسف و حیرت باید اعتراف کنیم که از تکوین جامعه علمی با محوریت تربیت معلم بازمانده ایم و به اصطلاح حوزه های آکادمیک ما نتوانسته اند تمرکز علمی و پژوهشی را به سطح شکل گیری جرم بحرانی بکشانند. یعنی نه تولیدات علمی در خور در این زمینه داریم و نه از نشانگر های دیگر جامعه علمی در یک حوزه آکادمیک مانند برخورداری از نهاد یا نهادهای علمی تخصصی و رشته دانشگاهی برخورداریم.

بگذریم، نمی خواهم از این توضیحات چنین نتیجه گرفته شود که من مسئولیت های متداول یک مسئول دانشگاه که رتق و فتق امور است را ندارم. بلکه می خواهم بگویم که در این دانشگاه یک رسالت ویژه مطرح است که همانا کوشش در جهت تکوین جامعه علمی برای حوزه ای به نام تربیت معلم است که از تظر من فرصت است و فرصتی کم نظیر. شوقی که این چشم انداز در من ایجاد کرد به این مسئولیت اصالت بخشید و به فروگذاردن تعهد قبلی موضوعیت. یعنی من فراتر از تعهدات و  تکالیف کوتاه مدت خود و همکارانم در قبال دانشگاه می اندیشم و آنچه در من انرژی و انگیزه می دمد تعهدات بلند مدتم است.

باز هم با من همراهی کنید و بگوئید چگونه دانشگاه می تواند مساله و موضوع تربیت معلم  را به یک مساله ملی و مستلزم توجه آکادمیک تا آنجا که به سطح یک گفتمان بومی برسد  تبدیل کند. آنچه با عنوان "برند" از آن یاد می شود برای من در همین فضا قابل فهم است.

تا پست بعدی، حق یارتان

و اکنون ؛ در مقام سرپرست دانشگاه فرهنگیان!!!

سلام دوستان

گفته اند روزگار برخی اوقات کاری می کند که به طنز شبیه است. آمدن من به دانشگاه فرهنگیان برای  آنان که از نگاه من به این دانشگاه اطلاع داشتند و نقد های من را در این زمینه خوانده بودند از نمونه های بارز بازی های طنز آمیز روزگار است. ما بر اساس باور دینی خود تعبیر بهتری هم برای این رخداد داریم. آن هم در عبارت " العبد یدبر و الله یقدر" تجلی پیدا می کند. من در برابر تقدیر تسلیم هستم و برای سمتی که طبیعتا پذیرش آن  هرگز به فکرم هم خطور نمی کرد تلاش تمام و کمال خواهم کرد، تا مگر امر ملی و خطیر تربیت معلم در جمهوری اسلامی ایران را گامی به پیش برم. بر اساس بینش مبتنی بر ایمان دینی، دوست دارم اینگونه بیندیشم که ماموریتی بر عهده ام گذاشته شده که تصور می شده است می توانم در انجام آن موفقیتی کسب کنم. پس با مدد الهی چنان تلاش خواهم کرد که این تصور به تصدیق تبدیل شود و کسانی هم که وسیله ارجاع این مسئولیت به بنده بوده اند، در قبال اعتمادشان واکنش مثبت دریافت کنند.

این را هم اضافه کنم که هر گز به بازگشت به صحنه مدیریت اجرائی کشور در هیچ شکلی از آن فکر نمی کردم. به همین دلیل زمانی که دوست و همکارم، و اکنون رئیسم اقای دکتر فانی، چنین پیشنهادی را مطرح کرد در درجه نخست از این باب وارد شدم که خدمتگزاری در دانشگاه به عنوان یک هیئت علمی ساده را به هر چیز دیگری ترجیح می دهم. حتی اضافه کردم که با دکتر نجفی زمانی که کاندیدای پست وزارت آموزش و پرورش بودند چنین مطلبی را در میان گذاشته بودم و بنا نداشتم در کنار ایشان نیز فراتر از نقش مشاوره ای ورود به صحنه اجرائی پیدا کنم. اما مقاومت ایشان و تاملات بعدی بنده واقعا چنان گرایشی در من ایجاد کرد که پیش از این تصورش را هم نمی کردم. موضوع این تاملات از یک سو ابعاد کار در دانشگاه فرهنگیان بود که دیگر نمی توانست به عنوان یک مدیریت اجرائی مطرح باشد. بلکه  مساله کار عظیم تخصصی تربیت نیروی انسانی برای آموزش و پرورش است که به شهادت مقالات و سایر تلاش های علمی ام، دغدغه سال  های دور و نزدیکم بوده است. قرار گرفتن در مسند مدیریت این دانشگاه، بهترین فرصت ممکن را در اختیار چون منی می توانست قرار دهد که در جهت عملیاتی کردن اندیشه ها و افکارم بکوشم.

از سوی دیگر تعاملات و گفتگوهایم با دکتر فانی نشان از اشتراکات فراوان در دیدگاه هایمان داشت که من  آن را به چشم اندازی روشن برای باز بودن صحنه بحث و تبادل نظر درباره رقم زدن سرنوشتی نیکو برای دانشگاه فرهنگیان تفسیر کردم. من با اتکآء به این پشتوانه و در بستری عقلانی و بویژه ابتناء به خرد جمعی در این جهت گام برخواهم داشت. در فضای خرد جمعی مهم ترین بازیگران، فرهنگیان ارجمند و کلیه دلسوزان و علاقمندان به اعتلای آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران هستند و دیدگاه های آنان باید به روشن ترین شکل بیان و شنیده شود. من انشاءالله مجاری مربوط به ورود عموم فرهنگیان و صاحبنظران در این عرصه را تعریف و اعلام خواهم کرد. فعلا همین وبلاگ می تواند به محل طرح دیدگاه ها و پیشنهاد ها درباره ماهیت و ماموریت دانشگاه فرهنگیان بدل شود. از نگارش پست های مستقل توسط خوانندگان در این زمینه، فراتر از اظهار نظر درباره پست های خودم،  نیز استقبال می کنم. 

پاسخ به پرسش نقطه عزیمت تحول: من چه می اندیشم؟

سلام دوستان

درست یک هفته از نگارش پست قبلی می گذرد و گمان می کنم زمان آن رسیده است که من هم به پرسش مطرح شده پاسخ دهم و بدین وسیله زمینه را برای تداوم گفتگوها فراهم کنم. مقدمتا بگویم که طرح این پرسش دقیقا نشان از حیرانی دارد و این که مدعی زیرکی نیستیم و در تکاپو برای فهم راه و ایده درستیم. اما به جد باور داریم که تکاپو برای دست یابی به راه های بهتر و موثر تر در جهت عبور از بحران و نابسامانی که گریبان آموزش و پرورش را گرفته است، باید ثمره و میوه حیرانی باشد. قطعا دکتر آرانی عزیز ما هم مقصودشان از حیرانی خریدن، در حیرانی یا بلاتکلیفی ماندن نیست. حیرانی مقدمه ای بس ارجمند و والاست. اما گمان مبریم که  می توان آن را نشانه ای مطلق از کمال و روایت کننده وضعیتی مطلوب ارزیابی کرد. البته قبول دارم که به  یک معنا دائما در حیرانی ماندن عین مطلوبیت و دارای فضیلت است. وآن هم اینکه هیج پاسخی درباب چگونگی دست یابی به کمال در آموزش و پرورش یا هر عرصه اجتماعی دیگر را ابدی و ازلی نپنداریم. در واقع چرخه حیرانی و زیرکی را باید مرتبا بازافرینی کنیم تا در مسیر تعالی با  کوچکترین توفیق و دستاوردی به سستی ، رخوت یا غرور کاذب مبتلا نشویم. با وام گرفتن از دیویی که گفته است تعلیم و تربیت را غایت و هدفی نیست و قرار داشتن در جرخه تربیت خود عین هدف است، اما در عین حال برای آن هدفگذاری کردن  و تحقق دستاوردهای خاصی را به منزله نقاط عطف در فرایند بازسازی تجربه طلب کردن ( یعنی به جنبه ابزاری تربیت هم اندیشیدن)، با تربیت را عین هدف دانستن منافاتی ندارد. من در این مجال به دنبال جلب توجه به ضرورت نظرورزی و برخورداری از ایده های نو برای ایجاد تحول در آموزش و پرورش هستم. تفاهم بر این ایده های نو موضوعیت دارد. نه به این معنا که ما را از وادی حیرانی می رهاند، بلکه بدین معنا که ما را به چرخه حیرانی- زیرکی وارد می کند و می توانیم در توالی این چرخه ها به دنبال تقرب بیشتر جستن به وضع مطلوب در نظام تعلیم و تربیت رسمی در کشورمان باشیم.

و اما اینکه من چه می اندیشم؟...

ادامه نوشته

در باره نشست امروز: چگونه می توان ظرفیت تحول را   بدون پیش شرط های آنچنانی در مدارس کشورنهادینه کرد؟

امروز، 13-6-92 به همت انجمن مطالعات برنامه درسی و به دلیل حضور آقای دکتر سرکار آرانی ، همکار و پژوهشگر ارجمند مقیم ژاپن، در ایران نشست نیم روزه ای برگزار شد که خوشبختانه از استقبال معقولی هم برخوردار بود. در این نشست من این پرسش را مطرح کردم که چگونه می توان در شرائط توسعه نیافتگی اقتصادی و  عدم برخورداری از فرهنگ عمیق تربیتی کماکان تحول در مدرسه و تعلیم و تربیت را در مرکز توجه داشت و چونان کشورهای توسعه یافته از تحرکات و ابتکارات در سطح مدرسه سخن گفت و دستاوردها یا کوشش های نوآورانه گسترده مدارس را در این  قسم محافل به بحث و نقد گذاشت؟ به دیگر سخن چگونه باید به حیات و گفتمان تحول در مدارس حان و دوام بخشید و آن را موکول و متوقف به توسعه مطلوب اقتصادی و فرهنگی ندانست؟ من این گونه ادامه دادم که نقطه عزیمت را چگونه باید تصویر کرد و فهم و ترویج نمود که نتیجه آن تعطیل یا به حالت تعلیق در آمدن موضوع و مساله تحول و تحقق شایستگی های تربیتی مورد نظر جامعه  در مدارسمان نباشد. مثلا  چگونه می توان مدارس را به شکلی پایدار در جهت دست یابی به "مرتبه ای از حیات طیبه" و کوشش برای "تکوین و تعالی متربیان" ( اهداف مندرج در سند تحول )  فعال ساخت و بدون طرح پیش فرض های کلانی که مورد اشاره قرار گرفت، حرکت های گسترده و فراگیر در سطح مدارس کشور برای نیل به این آرمان ها عینیت یابد؟ 

مایلم همگان را به تامل و اظهار نظر درباره این پرسش استراتژیک دعوت نمایم. البته بر این باورم که خوانش خاصی از طرح تحول ( که در اینجا مرادم  عمدتا مبانی نظری آن است) می تواند پاسخ معقولی برای این پرسش را بدست دهد. اگر چنین نمی بود محل اشکال بود. خوشبختانه من فراز هایی را در سند تحول به عنوان طرح کلان تحول می بینم که "فرهنگ سازی" برای نهادینه شدن تحول در سطح مدارس را هدف قرار داده است. یعنی نقشه کلان تحول و گزاره های عام آن، هوشمندانه از ترویج و اشاعه تفکر  و کنش نوجویانه محلی و موقعیتی در سطح مدرسه نشان دارد و از مدرسه نظامی تحول خواه و پویا پیش چشم خواننده مجسم می سازد. شاید این قرائت از مبانی نظری سند تحول حتی میان همه دست اندرکاران هم خریدار نداشته باشد و آنان نتوانند با این مدعا که مهم ترین هنر و کارکرد این سند اصالت بخشیدن به شکل گیری چنین ظرفیتی در سطح مدرسه است همراه شوند. من تبیین مدعای خودم و مستندات آن را به پست دیگری وامی گذارم تا بدینوسیله صحنه برای ورود خوانندگان ارجمندی که با این ایده موافق یا مخالفند باز،صاف و شفاف بماند. پس درنگ نکنید و به این بحث بپیوندید.

در پایان تنها  می خواهم این مدعا را تکرار کنم که ما در سند، تحول را به آینده ای  گنگ و نامعلوم واننهاده ایم و بدین ترتیب به این سوال که آیا در همین شرائط ( البته در بازه ای چندساله نه به شکل دفعی و کن فیکونی) هم می شود فراتر از درد دل و موعظه و شعار به اندیشه  و طرحی دست  یافت که نوید بخش تکاپو و تحول پایدار در خط مقدم جبهه تربیت یعنی مدرسه و کلاس درس باشد، پاسخ مثبت داده ایم.

استقلال- وابستگی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش

باز هم بحث مهم و تمام نشدنی پژوهشگاه و طرح دیدگاهی متفاوت درباره وضع مطلوب آن به قلم آقای دکتر محمد حسنی، عضو محترم هیئت علمی پژوهشگاه ، دارای دکتری فلسفه تعلیم و تربیت و از دست اندکاران تدوین مبانی نظری سند تحول. این فقره آخر، استنادات و ارجاعات ایشان به سند تحول و زیر نظام پژوهش و ارزشیابی را موجه می سازد. از ایشان برای پیوستن به جمع تدارک بینندگان محتوا برای وبلاگ صدای سند تشکر می کنم و امیدوارم این تعاطی افکار در تحقق عاقبتی نیکو برای نهاد پژوهشی دستگاه آموزش و پرورش کشور کارگر افتد.
اما متن یادداشت جناب ایشان......

ادامه نوشته